مقدمه
دنیا از منظر تاریخی برای عوامل اقتصادی سیاسی فرهنگی جوامع، همواره مرکزیت های مختلفی داشته است. برای مثال در دنیای باستان چین یک مرکزیت خود مرکز بود که با دنیا رابطه فعال آشکاری نداشت. یک مثلث یا مربعی هم وجود داشت که عمدتا با یکدیگر در تعامل بودند. هند، یونان و مصر که گاها ایران هم به آنها پیوست. مقصود ما در اینجا مرور تدریجی این مراکز نیست، یادآوری این نکته است که در طول تاریخ همواره مراکزی وجود داشته است. این یادآوری مقصود اصلی نیست بلکه یادآوری دیگری مدنظر است که درابتدا شاید کمی دور از ذهن به نظر بیاید و آن این است که مرکز دنیا اخیرا تغییر یافته و یا درحال تغییر است.
بین اوایل قرن شانزدهم تا شاید یک سوم پایانی قرن بیستم مرکز دنیا بیشتر در اطراف اقیانوس اطلس و کشورهای واقع شده در اطراف این اقیانوس بود. اما از ربع آخر قرن بیستم تاکنون این مرکز به سمت اقیانوس آرام میل کرده است. زمان مرکزیت اقیانوس اطلس، دو قطب اساسی اروپا و ایالات متحده بودند. با میل کردن این مرکز به حوزه اطراف اقیانوس آرام، مرکزیت دنیا به شرق آسیا و ایالات متحده و روابط میان این دو منطقه تبدیل شده است. بحث های ما در اینجا بررسی چگونگی شکل گیری عنصری از مرکزیت اقیانوس آرام در شرق آسیا به مثابه یک ویژگی است. این عنصر ژاپن است.
یک تفکر ساده انگارانه در ارتباط با ژاپن در جامعه ما وجود دارد که روند تجدد ژاپن و اصلاحات می جی را با آغاز تجدد خودمان یعنی امیرکبیر قیاس می کند. هدف از بحث های ما روشن کردن جنبه ای از تاریخ ژاپن است که نشان می دهد، می جی نسبت به دورانی که در ژاپن به دوران توکوگاوا مشهور است، چرخش فرعی تری محسوب می شود. پس خلاصه کنیم، می خواهیم راجع به نقش توکوگاوا در شکل گیری و تبدیل مبانی قدرت منطقه ای و جهانی به ژاپن، صحبت کنیم.
ژاپن: شکل گیری یک مدرنیته قبل از مدرن
جغرافیا هم بستر دریافت ژاپن از دنیای بیرون ژاپن را توضیح می دهد و هم ژاپنی ماندن ژاپن را. در دنیای پیش مدرن، قدرت غیرژاپنی که بسیار بر ژاپن تاثیر گذاشت چین بود. از یک طرف عظمت چین و از طرف دیگر فرهنگ چین و بالاخره سیستم سیاسی _ اداری چین، هرسه به نحوی بر جامعه و سیستم سیاسی_اجتماعی ژاپن تاثیر بسیار مهمی گذاشتند. چین دارای یک خصلت دوگانه بود که هم نزدیکِ نزدیک بود و هم آنقدر دور که ژاپن، ژاپن باقی می ماند. شاید آن چیزی که از فرهنگ چین، بیشترین تاثیر را بر فرهنگ ژاپن در طول تاریخ گذاشت، زبان نوشتاری چین بود. ژاپنی ها در دورانهای قدیم فاقد زبان نوشتاری بودند پس زبان نوشتاری چین را به عاریت گرفتند و با تغییرات مشخص و گاها پیچیده، زبان نوشتاری خاص ژاپن را شکل دادند.
آنچه در سیستم اداری و سیاسی ژاپن بیشترین تاثیر را گذاشت، نظام دیوان سالاریِ نخبه پرور چین بود. می دانیم که چینی ها جایگاه بزرگی برای دیوان سالاران قائل بودند و شرط پیوستن به صفوف نخبگان چین شرکت کردن در نظام امتحانات محلی_ منطقه ای_ کشوری بود که برپایه نتایج آن، شرکت کنندگان می توانستند به مقام دیوان سالاری برسند. ولی بحث ما بررسی کلیت تاریخ ژاپن یا چین نیست بلکه با دوران مشخصی ازین تاریخ سر و کار خواهیم داشت که در تاریخ نگاری ژاپن با عنوان توکوگاوا شناخته شده است که این دوران با آمدن دوران میجی به پایان می رسد. بعدتر شرایط حاکم براین دوران تاریخی را بیشتر بررسی خواهیم کرد.
گفتیم عظمت چین و صحبت کردن از عظمت چین، می تواند تداعی کننده کوچکی ژاپن باشد ولی بزرگی و کوچکی امری ست نسبی و ژاپن با 377975 مترمربع خیلی هم کوچک محسوب نمی شود و تقریبا به وسعت آلمان است. (توضیحات: انگلستان تقریبا یک سوم ژاپن است و فرانسه تقریبا دو برابر است اما آلمان مساحتی نزدیک به ژاپن دارد.)
اشاره به این نکته را ضروری می دانم که هشت دهمِ این سرزمین آگاهانه کوهستانی حفظ شده است. این که می گویم آگاهانه براین باور هستم که فناوری امروز به راحتی می توانست به سیاست گذاران جزایر ژاپن این اجازه را بدهد که سرزمینشان را از این شکل بیرون بیاورند ولی ظاهرا نخواسته اند و با سطح محدودی از سرزمین که زیر کشت است، در دورانهای مختلف بخشی از مایحتاج تغذیه ای اهالی را تامین کرده اند. مجمع الجزایر ژاپن ویژگی های محلی خود را حفظ کرده است. آب و هوا برای کشت برنج مساعد بوده و همچنین دریا و اقیانوس های اطراف ژاپن مواد غذایی مورد نیاز مردم این کشور را با ماهی و دیگر محصولات دریایی تامین کرده است.
یکی از چهار جزیره اصلی ژاپن، هونشو نام دارد که شهرهای بزرگ توکیو، کیوتو و اُزاکا و نارا و … برروی آن قرار دارند. جزیره هوکایدو در شمال هونشو، هوایی بسیار سردی دارد و آب و هوایش به اعتدال جزیره هونشو نیست. دراین شرایط جغرافیایی دورانی که مورد بررسی قرار می دهیم، دارای یک دوگانگی بین حکومت های محلی و حکومت های مرکزی ست که به آن سیستم بکوفو_ هان لقب داده اند. سیستمی که عمده ترین عنصر مدرنیته پیش مدرن در ژاپن را به وجود آورد، نظام سیاسیِ مدرنی که به تدریج در سراسر جهان گسترش پیدا کرد که همان نظام سیاسی قدرت مرکزی بود. برای بقای این قدرت مرکزی، قدرت های محلی می بایست منابع خود را در اختیار حکمرانان قرار می دادند تا آنها بتوانند حکمرانی کنند. همین امر یعنی تقویت حکومت مرکزی منجر به تضعیف حکومت های محلی شد. این درحالی ست که ژاپن شاید برای نخستین بار در دنیا این ابتکار را به خرج داد و به این نتیجه رسید که تقویت حکومت مرکزی توسط حکومت های محلی نه تنها به قیمت ضعیف شدن حکومت های محلی ست بلکه همزمان باعث سازماندهی حکومت مرکزی می شود. این ویژگی نظام بکوفو_هان بود.
یک نکته جالب توجه در بررسی هویت ژاپنی، زبان آن است که همانند زبان کره ای ربطی به زبان چینی ندارد. این زبان در گروه زبانهای اگلوتینیو (agglutinative) به معنای چسباندن لغات به یکدیگر قرار می گیرد. در این دسته زبانی همواره با چسباندن کلمه ها به یکدیگر، کلمه جدید و یا فعل و صفت تازه شکل می گیرد. از ویژگی های زبانهای این چنینی این است که چسباندن دو لغت عمدتا قبل از اسم صورت می گیرد. اگر در زبان انگلیسی حروف اضافه، قبل از اسم می آید، در این دسته زبانها حروف اضافه بعد از اسم قرار می گیرند و وجودشان شکل جمله را تغییر می دهد و فکر را در ابهام مشخص می کند نه در صراحت. به همین دلیل حتی وقتی نخبگان ژاپنی، زبان چینی را به صورت فشرده و متمرکز یاد می گرفتند نحوه بیان زبان چینی در گفتار آنها به نوعی مشترک با ساختار اساسی ژاپنی حرف زدن هم میهنانشان بود. این را در نظر داشته باشیم که در دوران پیش مدرن به کرات دانشمندان ژاپنی افکارشان را به زبان چینی می نوشتند، ولی همان زمان نیز ظریف ترین آثار ادبی ژاپنی فقط به زبان ژاپنی نگاشته می شد. برای این کار ادیبان زاپن، کار بس دشواری انجام می دادند یعنی با کاراکترهای چینی به زبان ژاپنی می نوشتند. فقط در دوران “هیان” یعنی بین سالهای 794 تا 1158 در تاریخ ژاپن بود که آنها سیستم ساده شده کانا (kana) را به وجود آوردند که فقط در زبان ژاپنی وجود داشت حتی اگر منشاء آن را در زبان چینی می توان یافت. “کاتاکانا” و “هیراگانا” نوعی نوشتار ژاپنی ست که در آن هرسمبل نمایانگر یک سیلاب است. این سیستم کاتا -که چینی ها نمی توانستند بخوانند- به ژاپنی ها کمک می کرد تا از ضرورت استفاده از رسم الخط چینی رها شوند و یک تحول اساسی در فرهنگ و زبان ژاپنی بوجود آورد. واژه های چینی که در زبان ژاپنی امروزی استفاده می شوند، در برابر اقیانوسی از کاناها تنها به particle ها و ending ها و برخی واژگان مشترک دیگر در زبان ژاپنی محدود می شود. استقلال فرهنگی ژاپن را نه تنها می توان از نقطه نظر زبانشناسی اثبات کرد بلکه از دیگر عوامل موثر در این استقلال فرهنگی و هویتی می توان به مذهبی بومی و خاص مجموعه الجزایر ژاپن که کماکان قدرت فراوانی دارد، اشاره کرد. این مذهب که دنباله ی راه خدایان را (به جای خدایان بگذارید kami) رفتن یا گرفتن است، به شدت در میان روستاییان ژاپن رواج داشت و فقدان یک توسعه نظری عمیق راجه به خدا یا راجع به کامی تغییر یا تاثیر چندانی بر میزان باورها نمی گذاشت. تجلی این خدایان در عناصر طبیعی بود که در زندگی روحی – اخلاقی ژاپنی ها تاثیری بس ژرف داشتند. آبشاری کوچک، کوهی بزرگ، یا یک درخت قدیمی می توانست تجلی کامی باشد. این را هم یادآوری کنیم که ایسه (ise) خدای بیشتر پرستیده شده آنهاست که معبدش هر بیست سال یک بار بازسازی می شود و حفاظت از آن از طریق این نوسازی، منجر به محفوظ ماندن جنبه های مهمی از معماری دیرین ژاپن شده است. این خدا همانا خورشید خانم است. ژاپنی ها براین باور بودند که خاندان امپراتوری ژاپن خصلت های الهی شان را از خورشید می گیرند و این تفکر حتی زمانیکه قدرت واقعی از دست درباریان خارج شده بود و به دست جنگجویان افتاده بود، ادامه داشت.
این متن به ما اجازه می دهد تا وارد بحث اساسی و بس پیچیده ی نظام سیاسی ژاپن شویم. در قرون وسطای آغازین امپراتور کماکان منشا مشروعیت نظام سیاسی بود و همین قرن ها طول کشید. زمانی که همچنان نظام ارباب رعیتی رواج داشت، خانواده های اربابان که بین خود تعلقات خونی- قومی داشتند با تایید امپراتور، رهبری را که رهبریتش بین تمام اربابان پذیرفته شده بود را به عنوان شوگون می پذیرفتند. شوگون توانایی های نظامی خود را اثبات کرده بود، سیستم اداری، سیاسی و حکومتی را سازمان می داد که آن را بکوفو (bakufu) می نامیدند. مفهوم بکوفو که در ابتدا از اردوگاههای نظامی که تحت رهبری شوگون بود، وارد این سیستم شد. چون تحت رهبری شوگون شکل می گرفت و ساختار اساسی اداری – حکومتی شد. مرکزیت این سیستم فقط تا آنجایی بود که خودمختاری اربابان محلی محفوظ بماند یعنی شوگون، در عمل حکمران مرکزی بود ولی قدرتش منوط به رابطه ای بود که اربابان محلی در رابطه شان با رعایای خود در واقع یا در کذب یا سوری می نمایاندند، آنها در ظاهر قدرتشان را متکی به قدرت شوگون نشان می دادند، شوگونی که خودش کاملا سوری، قدرت و مشروعیتش را وابسته به امپراتور نشان می داد. آیینه های محدب و مقعری که در آنها تصویر قدرت هم مشخص و هم مبهم بود. این سیستم در دو دوران 1185 تا 1333 که حکومت شوگون در کاماکورا مستقر بود رواج داشت و به کاماکورای تاریخ ژاپن معروف است. بین سالهای 1336 تا 1573 حکومت شوگونی، در آشیکاگاست و پانصد سال هم ادامه می یابد. 500 سالی که شبه جزیره با جنگ های ملوک الطوایفی تضعیف شد. قدرت نظامی و ساسی در این برهه بلبشوی ژاپن در دست اربابان محلی بود که حاضر شده بودند منابع سرزمین خود را برای تشکیل یک حکومت کوچک بسیج کنند. این حکومت های محلی به تدریج باعث شکاف بین حکومت مرکزی و شکل گیری کاخ – شهرهایی شدند که مرکز حکمرانان محلی بود. در این دوران روستاییان و رعایا به حال خود رها شدند و مجبور بودند خرجی که جنگجویان از آنها طلب می کردند به آنها بپردازند. این جنگجویان حرفه ای همان سامورایی ها هستند که درصد کوچکی از جمعیت ژاپن را در آن دوران تشکیل می دادند و عمده اهالی سرگرم تولید و کار بودند. این بلبشو و حکمرانی ملوک الطوایفی با ویژگی خاصی در نقاط مختلف ژاپن ادامه داشت تا سه شوگون با ابتکاری، یکی پس از دیگری نظمی پایدار در این سرزمین برقرار کردند و به نظام قبلی پایان دادند. اُدا (Oda) نبوناگا (Nobunaga) بین سالهای 1534 تا 1582 حکمران محلی در مرکز جزیره هونشو بود. او نخستین شوگون خلاق و مبتکری بود که با درایتی عمیق از مفهوم قدرت اقدامات موثری را پایه ریزی کرد. این اقدامات به زیرکانه ترین و خشن ترین شکل ممکن صورت گرفت و منجر به متحد شدن یک سوم ژاپن در زمان مرگ نوبوناگا شد.
جانشینش، که بین سالهای 1536 تا 1598 زندگی کرد، روستازاده ای بود که اسمی اشرافی برای خود برگزید و راه نوبوناگا را ادامه داد. تویوتومی هیدیوشی (Hideyoshi) با حیله و سیاست خود را در راس ژنرالهای نوبوناگا قرار داد و توانست دیگر مدعیان جانشینی او را کنار بزند و خود بر مسند شوگونی بنشیند. هدیوشی به تدریج باقی حکمرانان محلی را کنار زد و قدرت کل شوگون را افزایش داد و بر خطراتی که او را تهدید می کرد فائق آمد. این راه پرموفقیت تا زمانی که هیدیوشی با تو کوگاوا ایه سو، شاخ به شاخ شد ادامه پیدا کرد. او با هر دوز و کلکی که می توانست سعی در کنترل توکوگاوا کرد، خواهرش را به همسری او در آورد، سرزمین وسیعی در دشت کانتو واقع در شرق ژاپن را به او واگذار کرد و افسران باوفای خودش را در مناطق نزدیک به او مستقر نمود تا بر امنیت خودش بیافزاید. جاه طلبی های این روستازاده تا آنجا ادامه یافت که می خواست بر چین مسلط گردد و به همین دلیل دوبار به کره لشکرکشی کرد.
نتیجه اصلی فعالیت های هیدیوشی برقراری صلح و آرامش در مجمع الجزایری که درگیر انواع اختلافات داخلی بود، است. مطمئن نیستیم که قداماتش تا چه اندازه ای آگاهانه بود اما تبعات این اقدامات فقط به مرزهای دیمیو (daimyo) (اربابان سیستم ملوک الطوایفی) محدود نمی شد بلکه تاثیرات درازمدتی در کل تاریخ قرون پیش مدرن ژاپن در دوران توکوگاوا داشت. یکی از فرمانهای شوگون هیدیوشی، که تاثیرات بس عمیق و دراز مدتی داشت، به فرمان شکار شمشیر (swordhant) مشهور است. این فرمان در سال 1588 صادر شد و به تمام روستائیان ژاپنی دستور می داد که اگر هنوز تمام سلاحها و اشیا فلزی خود را تحویل حکومت نداده اند این کار را انجام دهند تا با مذاب کردنشان یک مجسمه بودای عظیم بسازند. این فرمان در نهایت به خلا سلاح شهروندان ژاپن انجامید و مرز دقیق و مشخصی میان قاطبه اهالی که روستائیان بودند و سامورائی ها کشید. فقط سامورائی ها حق حمل سلاح را داشتند نه روستائیان عادی. دو نتیجه ی زودبازده این فرمان یکی محدود کردن تعداد سامورائی هایی بود که می توانستند در اختیار دیمیو قرار بگیرند و دیگری جلوگیری از نبردهای مسلحانه بین روستائیان یک هان (Han) بود. هان به سرزمین یک دیمیو اطلاق می شد.
در همین دوران هیدیوشی اقدام اساسی دیگری را نیز پایه ریزی کرد و آن سازمان دهی یک آمارگیری دقیق در مجمع الجزایر ژاپن بود. آمارگیری تا سال 1598 ادامه پیدا کرد که یکی از نتایجش نه فقط تعیین میزان املاک یک مالک بلکه تعیین بازدهی یک واحد زمین کشاورزی هم بود. مشخص شدن این بازدهی کمک می کرد تا دولت میزان مالیات این زمین ها را مشخص کند و در نتیجه معلوم می کرد که هر روستائی ژاپنی می بایست چقدر مالیات به دولت پرداخت کند. به واحد بازدهی که بر آن مبنا همه چیز اندازه گرفته می شد، کُکو (koku) می گفتند که تقریبا معادل مایحتاج یک انسان بالغ در یک سال در زمین برنج بود.
بعد از این آمارگیری مجمع الجزایر ژاپن چقدر زمین دارد که می تواند سالانه حداقل ده هزار ککو تولید داشته باشد. ثروت تمام اربابان این سرزمین به یک اندازه نبود به طور مثال اربابانی بودند که سالیانه می توانستند یک میلیون ککو تولید داشته باشند. بهره جناب هیدیوشی از اموال قصبی بسیاری که داشت، سالی دو میلیون ککو بود، آقای توکوگاوا قبل از شوگون شدنش دو میلیون و پانصد و پنجاه و هفت هزار ککو محصول داشت.
اگر شکار سلاحها منجر به یک رده تاثیرات اجتماعی شد، آمار و بررسی اوضاع تملک و تولید در آن دوران یک رده تبعات اجتماعی دیگری را به دنبال آورد. این روند تدبیرهای کنترل اجتماعی در سال 1591 شدت بیشتری گرفت که به مجموعه سه فرمان مشهور است. این فرمانها، روستائی یا شهرنشین شدن را برای سامورائی ها ممنوع می کند و همچنین اجازه نمی دهد روستائیان مزرعه اشان را ترک کنند و تاجر و پیشه ور گردند. از طرفی پیشه وران حق روستائی شدن ندارند. از اقدامات دیگری که تبعات مهمی داشت، می توان به اینکه روستائیان و یا حتی دیمیوها حق استخدام یک سامورائی برای انجام فعالیت های کشاورزی نداشتند، اشاره کرد. همین سامورائئ را مجبور می کرد تا به ارتش ارباب دیمیوی خود بازگردند. نکته جالب توجه این است که این فرمان سامان اجتماعی در خود جرم و میزان مجازات مجرمین را هم تعیین می کرد. محکومیت کسی که آگاهانه خلاف کرده بود یا قشون و زمین کِشت اربابش را ترک گفته بود، سر بریدن سه نفر از اطرافیانش به جای او بود.
جالب اینجاست که هیدیوشی که خود یک روستائئ به مقام شوگون رسیده بود از هرگونه جابجایی اجتماعی در طبقات مختلف جامعه جلوگیری می کرد. یعنی این مجموعه فرامین صادر شده، یک مهندسی اجتماعی برای ممانعت از تغییر جایگاه اجتماعی بود. این سیاست برقرار کردن ثبات اجتماعی از طریق یخ زدن یا متوقف کردن حرکت بین جایگاههای اجتماعی مختلف، نه فقط در دوران هیدیوشی بلکه تا سالها پس از او ادامه داشت.
هیدیوشی آرزوی دیگری را هم در سر می پروراند که همانند آرزوی فتوحات خارجی، نافرجام بود. از جمله این آرزوهای ناکام مانده، برقراری یک حکومت موروثی برای بازماندگانش بود. او برای محقق کردن این فکر، همه فرماندهان سامورائی را دعوت کرد تا به وفاداری به فرزند پنج ساله اش سوگند یاد کنند. اما با پیروزی توکوگاوا هیاسو میان همه دیمیوها در سال 1600 این سوگند به دست فراموشی سپرده شد. توکوگاوا حکومت شوگونی خود را در سال 1603 آغاز کرد. او مجموعه تصمیمات نوبوناگا و هیدیوشی را تحکیم کرد و جنبه های مختلفی به آن افزود. یکی از اقداماتی که توکوگاوا تکمیل کرد، بستن مرزهای ورودی به ژاپن بود به موجب این فرمان خارجی ها چه تجار هلندی و چه چینی اجازه داشتند تنها از ناگاساکی ارتباط اقتصادی خود را به مجموعه جزایر ژاپن حفظ کنند.
آرزوی هیدیوشی برای برقراری یک نظام موروثی برباد رفت. پس از او، سومین شخصیتی که در این دوران مهم پایه ریزی و تحکیم نظام سیاسی اقتصادی فرهنگی را به عهده داشت توکوگاوا ایاسو (yesu) بود که قبل از می جی است. جادارد در اینجا نکته ای را یادآوری کنیم، اگر هیدیوشی آرزوی موروثی کردن جایگاه شوگون را به خاک برد آقای توکوگاوا در زمان حیاتش اساسا تثبیت و تحکیم قدرت را در سرمی پروراند. و این مهم را با جایگزین کردن اعضای خانواده توکوگاوا در اصلی ترین مناصب شوگونی به دست آورد که در منجر به محدود کردن خطرات اجتماعی آن زمان و در نتیجه تبعات امنیتی آن شد. معیار رسیدن به چنین مناصبی به هیچ وجه خویشاوندی نبود، بلکه کارایی و توانمندی شخص در خاندان توکوگاوا برای آن منصب بود. این اقدام باعث ثبات شد چون هیچ نالایقی هیچ مقامی را در اختیار نداشت. اما این لیاقت و توانایی برای یک منصب چگونه اثبات می شد؟ فراموش نکنیم که ژاپن در آن دوران هنوز یک جامعه ملوک الطوایفی بود. عضوی از خاندان می توانست با سیاست گذاری های درست، بخشی از جامعه ژاپن آن زمان را با دید روشن همگام با برنامه های ایاسو پیش ببرد. و با سیاست های شوگونی که ایجاب می کرد، خواه از طریق سامان دادن تغییرات و بهبود اقتصادی در منطقه و خواه از طریق لشکرکشی و پیروزی نظامی و خواه با هماهنگ کردن یک ارباب محلی که متعلق به خاندان توکوگاوا نبود تثبیت و تقویت می شد.
توکوگاوا قدم به قدم با هشیاری و آرامش یک روستای ماهیگیری کوچک به اسم اِدو (Edo) را به پایتخت تازه سامان شوگونی تبدیل کرد. همین سامان شوگونی که توکوگاوا پایه ریزی کرد، دو خصلت داشت. یکی اینکه اِدو از محل درگیری های سراسر ژاپن در آن زمان یعنی کیوتو و تارا دور بود و دور از هیاهو می توانست به آن شکل دهد. و دیگر اینکه این شکل گیری به نظام توکوگاوا این امکان را داد که در اوایل قرن هجدهم نخستین شهر بیش از یک میلیون جمعیتی دنیا شود و این جامعه پیش از جوامع دیگر درصدد زدودن جهل در سطح وسیعی برآید. پس برزگران سواد خواندن و نوشتن آموختند و همین باعث شد فعالیت های تولیدیشان بهبود یابد.