هنرمندانى که دیده را به دل باز مى کنند

به نظر میاید که از خیلی جهات حال ما و حال دنیا زیاد خوب نیست.
در مورد ما، گرد و خاک عجیبی روی صورت‌هامان نشسته و عجیب اینکه چرا اینقدر افسرده‌ایم؟
در مقابل این وضع جهان و گرد و غبار افسردگی چه کسی چه کاری می‌تواند انجام دهد؟!
می‌دانید من با کارهای بزرگ خیلی موافق نیستم و به این فکر می‌کنم که چیزهای بزرگ را نمی‌توانیم تغییر دهیم، ولی چیزهای کوچکی هست که می‌توانیم بسازیم.

آواز پرنده‌ها را کجا مى توان بهتر شنید؟
صبح زود، آواز گنجشک‌ها و صدای پرواز کلاغ‌ها… همگی با درخت در ارتباط‌اند؛

کدام مهم‌تر است؟ «آواز پرنده» یا «درخت»؟

آیا اثر هنری توانایی این را دارد که به ما بیاموزد درخت چه جایگاهی برای آواز ‌پرنده‌ها دارد؟
چطور می‌توانیم هنرمندانه نشان دهیم که درخت، با زیبایی ساده‌ای که در این روزهای آغاز زمستان دارد، برای آواز ‌پرنده‌ها مهم است؟ چطور هنر می‌تواند از رابطه آواز پرنده و بی‌برگی و عریانی درخت، نمادی از زیبایی بسازد، و به ما اجازه دهد با دیدن درخت بی‌برگ و حتی بی‌لانه پرنده، صدای پرواز را در ذهنمان تصور کنیم، چرا که ماجرای اصلی همین تصور صدای پرنده‌هاست،
اینکه چقدر این صداها را می‌شناسیم یا تصور می‌کنیم.

چطور این را هنرمندانه نشان دهیم که درخت برای آواز پرنده‌ها مهم‌ است و خودش نیز زیبایی ساده ای در این روزهای اول زمستان دارد،
چطور میشود این را بیان کرد؟
آیا ممکن است هنر، رابطه آواز پرنده و درخت، زیبایی درخت، و حتی بی‌برگی و عریانی درخت را نماد زیبایی کند و به ما اجازه دهد با دیدن درختِ بی برگ و حتی بی لانه ى پرنده، صدای پرواز را در گوش ذهنمان تصور کنیم؛ چون ماجرای اصلی همین تصور کردن است،
چقدر صدای پرنده‌ها را می‌شناسیم یا تصور می‌کنیم؟

این روزها نمایشگاهی در تهران برقرار است که موضوعش رابطه درخت و پرنده‌هاست و این در طراحی هنرمند به خوبی مطرح شده که آواز پرنده نسبت به وجود درخت ثانوى ست.

اثر هنری می‌تواند به سادگی یادآوری کند؛ که چه چیزی اساسی‌ست،
یادآوری کند که اساس را از دست ندهیم و چیزهای مهم را فراموش نکنیم.

چنین هنرمندانی دیده را به دل باز می‌کنند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *